403برام بهترین سال بود

امسال به خیلی چیزا رسیدم که اول سال برام ارزو بودن

در واقع 6 ماه اول سال برام کابوس بود

کابوسی به نام کنکور و مخصوصا در دومین سال کنکور

دیشب به مامانم میگم مامان یادته میگفتم اگر فلان دانشگاه مجبور بشم برم خودمو از پل کنار داشگاه پرت میکنم پایین درس عبرت برای بقیه بشه؟اینکه گفتم درس عبرت رو هم نمیدونم چرا گفتم

مامانمم تایید میکرد که امسال عمرش رو رسما تموم کردم سر کنکور

کل تابستون درگیر انتخاب رشته بودم و البتههههههههههههههههههههه مسافرت رفتمممممممممممممممممم

اینو یادم رفت بگم اره

فروردین که ماه رمضون بود و روز گرفتیم خیلی خوش گذشت

یادمه اون موقع پیج زدم و فعالیت میکردم باحال بود

بعدش باز کنکور و اینا

بعد تولد دوستم و دورهم جمع شدنمون تو تیر

بعد تولد خودمممم ک دوستام برام گرفتن

بعدش مسافرت که به جرعت بهترین سفر عمرم بود خیلی خوش گذشت و همسفر های عالی داشتم

واقعا دلم شمااااااااااااال میخواستاااااااااااااااا

بعدش باز درگیر کنکور و جواباش بودم

شهریور رو یادم نیس دقیقا چیکارا کردم ولی مهر تا اومدن جوابا دنبال کار گشتم

و اواخر مهر من پروژه تونستم بگیرم همزمان با اومدن جوابا

و جایی که میخواستم قبول شدم

بعدش یوتوبببببببببببب رو شروع کردمممممم

بعدش باز کار میکردم

تا زمانی که رفتم دانشگاه

اولین بار قطار سوار شدم

و رفتم یه شهر جدید

و چالش های خوابگاه و دانشگاه رو داشتم و دارم البته

دانشگاه رو دیدم و به ارزوم رسیدم

برای اولین بار رفتم یه گالری نقاشی ولی فکر میکردم خیلی بهم خوش بگذره و نگذشت

با ایفون15پرومکس عکس گرفتم

از خانوادم دور شدم

سوار هواپیما شدم و خودم تنهایی برگشتم

زیر بارون وایستادم برای ماشین گرفتن

استدیو ضبط صدا رفتم

دانشگاه فردوسی مشهد رفتم

دانشگاه دوستم رفتم

ابروهامو مرتب کردم

جلو جمع تو دانشگاه متن خوندم و اجرا کردم

پروژه از دانشگاه گرفتم

لپ تاپ خریدم

پول سرمایه گذاری کردم

تو همون سالنی که چند ماه قبل ارزو میکردم اجرا کردم

دیگه همینا

کلا سال خوبی داشتم

امیدوارم سال بعدی هم پر گشایش برای همه باشه و همه در کنارهم حال دلمون خوب بشه

شب قدر

امشب شب عجیبیه

هم شب قدره

هم اخرین شب سال

امشب واقعا مشخص میشه سال بعد چه کاره ایم

قلیون

چرا باید از بوی ادامس دارچین خوشم بیاد؟؟

چقدر زود عید شد

حالم واقعا خوب نیس و کلی کار سرم ریخته

مخاطبین که باهاشون حرف میزنم خیلی کم شدن

هر روز تعداد ادمایی که باهاشون حرف میزنم کمتر دارن میشن

هدفم تیک خورد تو روزایه اخر سال

همین الان که دارم تایپ میکنم دارم با همون هدف تایپ میکنم دوس دارم کلی باهاش کار کنم و چیز میز بریزم ولی اخه بلد نیستم

اول از همه بگم که این همه تایپ سریع کردن و یاد گرفتن جاهایه کیبورد تو ابن موفعبت برام خوب شد

کیبوردش کامل انگایسیه

خوشحالم ولی میترسمم که یوقتی نتونم درست اسنفادش کنم

واب حب الله و اعلم

کببوردشم خیلی صدا نداره حوبه

یه لیست از کارایی که دازم

یادم رفت

بی لیاقتم

من ادم بی لیاقتی هستم اگر این پروژه رو تمومش نکنم هرچه زودتر

خدایا خودت کمکم کن

این راهی که میرم تهش بدبختیه خدایا کمکم کن

ذوق دارم و ترس

ذوق دارم چون بالاخره به یکی از هدف های زندگیم رسیدم و میترسم از اینکه شاید این تصمیم اشتباه بوده باشه

فردا شب شاید دیگع با این سیستم تایپ نکنم شایدم نه معلوم نیست

میدونی اه چرا من همش خستم و خوابم میاد

تازه سیستم جدید هم صفحه نمایشش خیلی خوب نی همی مکافاته باز

به کی اندازه چشمات اعتماد داری؟

مهدی شجاری چون به حرف اون پول یه ایفون 16نرمال رو دادم لپ تاپ

hp victus

تجربه استفاده از این مدل لپ تاپ رو اگر داشتین خوشحال میشم برام بگید

پسر جدیدم مبارک

نمیدونم چند روز از چالش دم اسبی میگذره ولی من هنوز موندم تو به واقعیت دراوردن خواسته های اون چالش

و امروز اینو بهتر متنوجه شدم وقتی که صبح میخواستم درس بخونم ولی نخوندم و ترجیح دادم به مفت مفت چرخیدن

کلی کار دارم برای دانشگاه و خیلی کمش رو انجام دادم

کلی دلم میخواد بنویسم از این یه ماه و بگم چه چیزایی فهمیدم و یاد گرفتم ولی باز ادا خسته هارو درمیارم

این یه ماه رو بخوام توصیف کنم

اول از خودم ممنونم بابت اینکه این تصمیم رو گرفتم

زندگی تو شهر بزرگ و دانشگاه دولتی بزرگ

ارتباط با ادمایی که فرهنگ بالاتری نسبت به تو دارن یا شایدم تنها فرهنگ متفاوتی از تو

زندگی جمعی تو خوابگاه

همه اینا

برام هم خوب بودن هم بد

ولی وفتی برگشتم شهرستان بیشتر خوشحالم درسته اونجاهم حالم خیلی خوب نبود ولی حداقل دراما های اینجارو ندارم

طرز فکر های احمفانه و کوته بینی رو ندارم

راستش اونجا واقعا جاییه که باید باشم

کراشم

امشب با کراشم حرف زدم

فکر کنم اولین و اخر چتمون خواهد بود

امشب دلم واقعا بغل میخواد

قطعا اگر شرایط بود امشب به یکی زنگ میزدم میرفتم بیرون تو بغلش گریه میکردم

امشب اصن حالم خوب نیست

خیلی دلیل داره حال بدم و مهم ترینش تنهاییه

اگر یکیو داشتم حالم اینطور نبود

وقتشه برم تو رابطه

اما با کی رو نمیدونم

یکی که از من بیشتر بفهمه

موفق تر ازم باشه

بتونم روش حساب کنم

اگر همچین ادمیو پیدا کنم قطعا میرم تو رابطه

ولی دریغ از یه درخواست

انگار واقعا هیشکی ازم خوشش نمیاد

دوست دارم هر لحظه بنویسم خدایا شکرت

امشب اومدم خونه

چرا باید ستایش پخش بشه لامصب😂😂🤌🤌حالم خوبه ولی بهترم میشد بشه اگر پول داشتم یعنی بیشتر پول داشتم

استرس دارم استرس داشته باشم

اولین بار

دوست پسر پارت هزارم

مثلا چی میشد وقتی میرسم فرودگاه دوست پسرم میومد دنبالم؟

جدی جدی وقت رفتن شد

من خیلی پولدارم

حس ریچ بودن میکنم

پول ی ایفون۱۶ساده رو دارم الان ولی ترجیح میدم نخرمش💃💃

اخرین روز تو تبریز

امروز اخرین روزیه که کامل تو تبریزم فردا عصر قراره برگردم شهرم

راستش دوست داشتم بمونم

تبریز رو چوخ استیمن

میگن حس تعلق

من به دانشگاه و این شهر خو گرفتم

واقعا دوس دارمش

دیشب داشتم کارایی که میخوام بکنم رو مینوشتم یهو خوابم برد اصن

دو روز دیگه برمیگردم

امروز پنج شنبه 16اسفند ماه 1403هجری شمسی

موقعیت تبریز

میخوام برگردم به پارسال این روزا و ببینم دغدغم اون موقع چی بوده

مثل اینکه دقیقا پارسال روز پیش یعنی دیروز درگیر سرماخوردگی بودم مثل الان و فکر و ذهنم درگیر کنکور بوده و دلتنگ اکسم

چند روز بعد یعنی 19ام که من احتمالا اون روز برگشتم

انگاری از مراسم دعوتی خونه زنداییم گذشته و من درگیر یه بلبشو خانوادگی یادمه بودم یادمه خیلی حوصلم سر رفته بود و اعصابم بهم ریخت حتی تیتر رو نوشتم من دیگه مسافرت خانوادگی نمیرم

یادمه دقیقا سفر قبلیش یعنی عقد داییم تو اتوبوس که بودیم یه اکیپ دختر پسر بودن

و دانشجو بودن

و هم سن من بودن

یادمه خیلی حس پوجی و بی چیزی میکردم جلوشون

انگار اونا همه چی هستن و من هیچی نیستم

حس اینکه من هیچوقت قرار نیس تو اون موقعیت مثل اونا قرار بگیرم و همه اون سفر برای من حسرت بودش

الان اگر به اون موقعیت برگردم حس بررعکسش رو دارم حس اینکه موقعیت اجتماعی بالاتری نسبت به اونا دارم و ادم خفن تری هستم

همشم بخاطر اینه دانشگاه قبول شدم

ورگرنه ادم خفنی نیستم و بجز ی دانشجو بودن هیچ توانایی و کار خاصی نکردم

میدونی کل سال های زندگیمون فکر میکردیم بعد دانشگاه واقعا قراره یهویی ادم خاصی بشیم نه اینکه نشده باشیم ولی نشدیم واقعا هم چون به عنوان یک دانشجو حتی کارایی که تا الان ازم انتظار میرفت رو هم انجام ندادم

مثلا از استاد مبانی امضا نگرفتم و طراحی نتونستم اونجوری که باید بکنم

اخ گفتم طراحی

این چند روزی که کارام سبک بودن باید طراحی میکردم حس میکنم خیلی کم کاری کردم تو این موضوع و این مورد

الان دارم ترشک اب شده میخورم که وقتی ببینیش حس میکنید تریاک اب کردم و دارم میخورم انقد غلیظه و خفنه و حس خوبی بهم میده

بگذریم

پارسال این روزا همش فکر میکردم بعد رفتن به دانشگاه و وقتی تو این لحظه برسم

کلی حرف برای گفتن دارم و زندگیم روی رواله

نه اینکه نداشته باشما دارم

امسال برام پر تجربه های جدید بود

بذا از اولش شروع کنم که با ماه رمضون شروع شدش

اولین سالی بود که سعی میکردم همشو روزه بگیرم

و خیلی برام باحال بود که ساعتای اخر شب غذا درست میکردم و ادمایی که باهاشون تو اون مدت اشنا شدم و اتفاقایی که بینمون افتاد و الان که خیلیاشون اصن باهاشون در ارتباط نیستم و خیلیاشون دوستای خوبی شدن برام

بعدش رسید به اردیبهشت و کنکورش دقیق یادم نیستش اصن کجا برگزار شدش اها اره شهر دیگه بود

بارونم میومد اون روز

خیلی عجیب بود

وقتی رفتم سر جلسه و دیدم سوالارو میتونستم حل کنم ولی یکمشو بلد نبودم وقتی برگشتم خیلی حس بدی داشتم

همش داشتم خودمو سرزنش میکردم

بعدش دوباره ی تایمی شروع کردم به درس خوندن ولی اونم مثل بقیه موقع ها با شکست روبه رو شد ورسیدیم به خرداد ماه یهویی و من سر کنکور خوابیدم و تابستونم همش درگیر این انتخاب رشته و رتبه ها بودم حالم بد بود

اصن خیلی اوضاع قمر در عقربی بود

تا مهر رسیدیم و من تصمیم گرفتم تا قبل رقتن به دانشگاه یکم کار کنم پول دربیارم

و ی هفته فک کنم از نتایج گذشته بود یا ن که من کار گرفتم و داشتم کار میکردم

و دوس داشتم کلی مهارت یاد بگیرم و خودمو قوی کنم

ولی خب درگیر کار شدم و پول دراوردن و خیلی از چیزارو نتونستم یاد بگیرم اون تایم و البته فکر نکنین پول خیلی زیادی شد تا بهمن که من میخواستم بیام کل کارام شد حدود6میلیون که 5تومنش ی گرم طلا خریدم و 1تومنش رو اوردم دانشگاه

هنوزم باورم نمیشه اومدم دانشگاه و الانم دارم برمیگردم به خونه

راستش اومدنم یهویی شدش

و رفتنم هم همینطور یهویی شد

کلی ایده داشتم برای یوتوب برای همه چی ولی الان دارم دست و از پا دراز تر برمیگردم

میدونی تقصیر من نیست واقعا

تقصیر از اهمال کاریه که نه تنها من دارمش بلکه خیلیا دیگه هم دارنش ولی مهم اینه فراموش نکنم چی میخواستم و هدفم چی بوده و الان چی هستم

این روزا خیلی قکرم درگیره و همش فکر میکنم چطوری بهترین استفاده رو از موقعیت کنونیم ببریم تا بیشترین بازخورد رو داشته باشم

ولی همش دور خودم میچرخم و کاری نمیکنم

این اتفاق قبلا هم برام اتفاق افتاده و اگر سرسری بگیرمش برام خیلی گرون تموم میشه

میخوام وقتی برمیگردم برم کتاب بگیرم از کتابخونه و با خودم بیارم بخونمش

ولی خب شایدم تو عید تمومش کنم

وای واقعا نمیدونم چه خاکی میخوام تو سرم بریزم

یعنی کل زندگی ما ایرانیا این شده نمیدونم چه خاکی تو سرم بریزم

خیلی پول خرج کردم بخدا

۶۰۰پول خوابگاه بود

۲و۶۰۰پول این بلیط

۱۴۵۰پول اون بلیط

۱تومن پول وسایل

۵و۶۰۰میشه

من ۱۰تومن داشتم

۶تومنشو بگیم برای بلیط و چیزای واجب رفته باشاه

۱۴۰۰الان دارم

یعنی ۳تومن خوردم انگار

اخلاق بدم

جدی خیلی ادم تخسی هستم

باورم نمیشه

یه ماه پیش به ادمی حسودی میکردم که روی این استیج اجرا میکرد

تبریک میگم به خودم امروز منم همینجا اجرا دارم

ولی خیلی زود گذشت..

از چایی صاف کن خلاص شدم

باورم نمیشه هنوز که به ارزوم رسیدم

یعنی من

بالاخره

ی روزی

تونستم

تو استدیو صدابرداری برم و اونجا ضبط کنم؟

حس عجیبی داشت

حس غریبی

و باحال بود مخصوصا وقتی صدام پخش شد

فکر کنم چشم خوردم بعدش چون برای کاز امروزم یکم صدام گرفته

برام دعا کنید خراب نکنم

این روزا اصلا شبیه چیزی که تصور میکردم نیستن

نمیدونم چرا فکر میکردم با اومدنم به دانشگاه قراره همه چی که شامله اخلاقیات رفتاریات خصوصیات و تمام چیزی که به ذات خودم برمیگرده هم تغییر کنه

چرا حس میکردم قراره یه تحول عظیم و بنیادین رو داشته باشم و عامل تمام اهمال کاری های من شرایظی بود که داخلش بودم ولی

مثل اینکه خیلی چیزارو مکان تغییر نمیده اگرم میده یهویی تغییر نمیده

اینو امروز بهش مطمعن شدم

وقتی جزو دو نفری بودم که از تکلیف نیاوردن سر کلاس نمره نگرفتن وقتی تنها فردی بودم که استاد خودش برام طرح کشید

وقتی استاد داشت تکلیف میگفت ولی من خواب بودم

اینارو امروز فهمیدم

به قول استوری که گذاشتم شایذ وقتشه قبول کنم که مشکل از منه

نه شرایط موجود

شایذم عادت کردم به تنبلی و اهمال کاری و حس میکنم همش تو رویام و باید فقط کارایه فانتزی کنم و فکر میکردم من وقتی بیام دانشگاه یه ادم دیگه میشم

نه جانم

من همونم

خیلی هم همونم

همونقدر ادم تنبل و اجتماع گریز در واقع اجتماعه که منو کنار میذاره

فکر میکردم تو خوابگاه خیلی راحت میتونم همرو بیخبال بشم و بهشون توجه نکنم و سرم تو کار خودم باشه و فقط درس و درس و درس

دقیقا همون طرز فکری که نسبت به خودم تو اول دبیرستان داشتم که اره من از همه برترم و من بهترینم وحتی اگر کم هم تلاش کنم بهترین خواهم بود

ولی مسعله اینجاست که اصلا اینطور نیس زمان داره مثل برق و باید میگذره و من هنوز تو همون نقطه صفر کلوینم

امروز11اسفند ماه و من21روزه که از زندگی مستقلیم میگذره

تو این مدت خیلی دچار شوک های متفاوتی شدم که عموما از سمت هم اتاقیام بود

ادمایی با فرهنگ ها متفاوت زبان متفاوت طرز فکر متفاوت و حتی رشته متفاوت که برعکس جمله معروف تفاوت ها در کنار هم قشنگن اینبار اصلا برام قشنگ نیست

و دلیلشم میتونه کلی چیز باشه از اینکه من ادم خود مختاری هستم و نمیتونم با کسی کنار بیام تا اینکه واقعا مشکل از اوناس و اونا رفتارشون مناسب نیست

امشب رفتار خودشون روشون پیاده کردم

و وقتی دختره دید چقد حس بدی داره بهش گفتم ببین بعد چه حسی داره وقتی با یکی اینجوری حرف میزنی

ولی وای چرا اینجوری شدم اه نمیتونم دو دقیقه تایپ کنم اصن

بیایم از امروز بهتون بگم

امروز خیلی روز شلوغی بود تو دانشگاه

دفاع بچه ها بود و جشن فارق التحصیلیشون

بعد ی افتتاحیه بود خودم از8تا5کلاس داشتم

با استاد تربیت بدنیمون کار داشتم

اصلا قمر در عقربی بود امروز

دیشبم با هم اتاقیام رفتیم ی گالری اونحا بود که فهمیدم من اصن به درد این جاها نمیخورم

کالکشن نون خشک بود بیشتر

ی در میون تو نقاشیا نون بود

وای بخدا انقدر خوابم میاد الان دارم میمیرم

وای چقدر سبک شدم اینجا نشستم نوشتم

واقعا کسیو اخه ندارم که بهش بگم تو چه مخمصه ای گیر افتادم به خانواده که اصلا نمیتونم بگم

دوست پسرم که ندارم حتی ی فاب درست و حسابی هم ندارم من

باید کلی امشب درس بخونم ولی دارم میمیرم از خستگی میرم بالا وسیله میارم میخوابم

خسته شدم

با اینکه دوس دارم باهاش حرف بزنم

ولی

نمیخوام خودمو کوچیک کنم

بیا منو ببر

تروخدا بیا منو ببر پیش خودت