نمیدونم چرا از دیروزه قلبم درد میکنه

فکر کنم غم باد گرفتم این ی هفته

از جمعه که اونو دیدم و اقای سین نبود که بتونم بهش زنگ بزنم حرف بزنم

حالم خیلی بد بود

دیشب بالاخره فرصت کردیم باهم مفصل تر حرف بزنیم

انگار همه گریم جمع شده بود دیشب بغضم بترکه

راستش اون تنها ادمیه که میتونم جلوش راحت خودم باشم

اول راجب پیشنهاد قراردادی که دیروز بهم شد حرف زدیم و بهش گفتم که قبولشون نکردم و وقتی گفت چرا اینکارو کردی براش توضیح دادم و گفت که کار درستی کرده

راستش ما ۴ماه فقط باهم اختلاف سنی داریم ولی حس میکنم۲سالی ازم بزرگتره

نمیدونم کار درستیه یا نه ولی اینکه دارم دوباره اون محدودیت های رابطمون رو فراموش میکنم و سعی میکنم بهش دل بدم

اوضاع رو عوض میکنه

خیلی خوشحالم که اون الان مثل من نیست و دل به دل من نمیده که جدی ترش کنیم چون من الان خیلی احساسی دارم اینو میگم